با فعال سازي تلفن همراه، مي توانيد بدون اتصال به اينترنت و از طريق پيامک اقدام به ارسال پيام عمومي و نظر در پارسي يار نماييد.
براي ارسال پيام به پارسي يار، کافيست + در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
براي ارسال نظر برای آخرين پيامي که با پيامک به پارسي يار فرستاه ايد، کافيست ++ در ابتداي پيامک بگذاريد و متن مورد نظر خود را وارد نماييد و به شماره 3000226060 ارسال نماييد.
در ازاي ارسال هر پيامک براي پارسي يار مبلغ 130 ريال از اعتبار کاربري شما کسر خواهد شد.
براي بارگذاري فايلهاي رسانه اي اينجا را کليک کنيد.
در بخش آدرس رسانه، کليه آدرسهاي تصويري، آدرسهاي صوتي با فرمت mp3، wav، wma، mid و آدرسهاي فيلم با فرمت mp4، wmv، 3gp، 3gpp، avi، mov، flv و آدرسهاي فلش با پسوند swf پشتيباني مي شود.
همچنين کليپهاي مربوط به سايت آپارات، با لينک مستقيم آن کليپ پشتيباني مي شود.
توجه : برچسب هاي زير در متن ارسالي شما قابل استفاده است. در حين ارسال پيام براي
هر کاربر، داده مربوط به آن کاربر جايگزين اين بر چسب ها مي شود.
*pb:BlogNic* : عنوان کاربر در پارسي يار
*pb:BlogAuthor* : نام و نام خانوادگي مدير وبلاگ
*pb:BlogTitle* : عنوان وبلاگ
*pb:BlogUrl* : آدرس کامل وبلاگ
گزينه ها:
هر گزينه بايد در يک سطر مستقل قرار گيرد. گزينه ها با کليد Enter جدا شوند.
براي هر پيام حداقل دو و حداکثر ده گزينه قابل تعيين است.
+پسردايي شهيد حميدباکري نقل ميکرد که..حميددردوران اقامتش درالمان روي تابلو نوشته بود(ان ربک لبالمرصاد)وبه ديواراتاق نسب کرده بود کمتر حرف ميزد..در نوشته هايش خواندم ..براي فرار از گناه با خواندن قران و نماز و ورزش خود را مشغول ميکرد ../
+يکي ازهمدورايهاي شهيدبابايي در امريکاميگفت يکروزتوبولتن خبري پايگاه(ريس)مطلبي نوشته بود که نظر همه راجلب کرد..دانشجوبابايي ساعت2نيم شب مي دود تاشيطان را از خود دورکند ..رفتم سراغ عباس که داستان چي ..گفت فرمانده پايگاه با همسرش از ميهماني شبانه برميگشتند که او را مي بينند و سوال مي کنند اين موقع شب اينجا که اوپاسخ ميدهد جوخوابگاه خراب و انسان را وسوسه به گناه ميکند و منخواستم باورزش دوري کنم از.../
+اين جواناني که درجبهه هاي جنگ دران گرماي سوزان جنوب. در سرماي کردستان وکوهاي پر از برف رفتند و جان فدا کردنند. همشان خانه داشتند .زندگي داشتند .پدر ومادر مهربان داشتند همسر و فرزند نازنيني داشتند.اسايش داشتند .که همه را گذاشتند و رفتند.ماکه ميخواهيم پيامشان را بگيريم.ان پيام چيست ...بايد خودتان را در مقابل اهداف الهي نا ديده بگيريد ../مقام معظم رهبري
+واردمحوطه ميشوي مي نگري به عکس ها همه لبخند بر لب دارنددردل زمزمه ميکني مست از خانه برون تاخته اي يعني چه نبايد فراموش کني اينجا نمايشگاه عکس نيست گلزار شهدا است.گرم ميگيري با ديدن کارواني از الست و قيافه هاي معصوم .زمزمه ميکني به هرکس قسمتي دادي خدايا شهادت ميشد اي کاش قسمت ما.بغضت را فرو ميدهي .براي تو از جنگ جز حسرت نمانده.عبارت بالاي قاب عکس غريبانه بر نگاهت مي نشيند.شهادت هنرمردان خدااست../
+علم حق هيچگاه برزميننخواهد ماندحتي اگردست هاي علم دار با علمش بر زمين بيفتد دست هاي ديگري اين علم را بر دوش خواهد کشيدانان که طالب علم داريند بايد مودب به اداب ومسلح به سلاح علمداري شوندبايدچشم هارابااب بصيرت شست وتن ها را به لباس صبراراست که اولين علم دارسپاه اسلام حيدر کرارفرمود..اگاه باشيد کسي نمي تواند علم بر دوش بگيرد مگرانکه اهل بصيرت و صبر باشد./ان سالهاي دوست داشتني
+فرزندانم ...دراين لحظات اخردست و رويتان را مي بوسم وبه شما سفارش ميکنم که با مادرتان مهربان باشيد.ان شااله کهباعث افتخار اسلام و قران باشيد و سربلندي پدرومادرتان در دنيا اخرت باشيد .فرزندان بايداز همه تان خداحافظي کنم بار ديگر دشمن به خاک کشورمان حمله کرده بايد به ابوغريب برويم اکنون حال ديگري دارم اين روز را به خاطر بسپاريد...شهيد غلام رضا صالحي ./
+ايران قطعنامه 598 شوراي امنيت را...احساس ميکنم دوکوهه دورسرم مي چرخد صداي گريه از همه جا بلند است حال و هواي عجيبي دارند همه ياد دوستان سفر کرده ووهزاران فکر ديگر... امام خميني طي پيامي خطاب به رزمندگان اسلام ...اي فرزندان انقلابيم اي که حاضرنيستيدحتي لحظه دست ازغرورانقلابي خود برداريد.بغض وکينه دشمنان خود در سينه نگه داريد وباغصب به دشمنان خود بنگريد.ميدانم سخت است برايتان قبول ان ..../
+خداوندا...چقدر خطرات و مشکلات را از من دور کردي که من حتي نفهميدم ..الهي ..تويي که درجات مرا بالا ميبري و کوبنده ستمکاراني..جزتومعبودي نيست .ايکه مثل هيچ چيزو هيچ کس نيستي و مثل و شبيه هم نداري رب من ..اي شنونده همه صداهااي باخبرازهمه اخبارتوخداي مني وهمه چيزدردستان تواست..الهي مراطوري تربيت کن خشيت تودردلم باشه وقناوثروت رادردرون منقراربده ويقين و اخلاص را در قلبم که رضاي توباشد.فرازي ازدعاي عرف/
+ديدم يکي مچ پام گرفت ديدم جعفريان گفت زود باش راس ساعت 22/30کل محورها بايد با دشمن درگير بشن گفتم يزدي چرا نمياد طناب چرا نمي کشه گفت تير خورده تو سرش شهيد شد گفتم طناب بيار گفت بابا طناب کرد تو دهانش تا از درد صداش در نياد .حرکت کردم معبر باز شد رسيدم سر ستون صداي بي سيم بلند شد يا ابوالفضل عباس به اميد خدا به پيش فردا ظهر وارد شهر مهران شديم .قلب امام شاد شد./
+برگشتم عقب نگاه کردم ديدم علي يزدي پشت سرم طناب سفيد معبر ميديدم انگار ترسم ريخت جرات پيدا کردم که تا او نخواهد برگ از درخت نمي افد با تمام وجود لمس کردم ويه ارامش قلبي پيدا کردم که ديگه ان ارامش قلب همراه يقين لمس نکردم .برگشتم ديدم فاصله ام با علي يزدي زياد شد پشت سرم نيامدطبيعي بود کپ کنه اتش سنگيني مي ريخت امدم حرکت کنم ../
+شهيد مجيد پازوکي از برو بچه هاي با صفاي واحد تخريب ل27 بود تو اکثر عکس ها به چاپ رسيده اقا مجيد با اندامي لاغر است ولي از اول که اين نبود در عمليات والفجر 8 نزديک به چهار پنج تا تير مي خوره و ان هيکل درشت تراشيده ميشه براي پريدن ديروز سالگرد شهادتش بود ../ان سالهاي دوست داشتني
+بقول خودش با هزار مکافات از امريکا کوبيده امده تا اينجا .حالا که امده به منطقه شب اول عمليات والفجر4 التماس حاجي ميکنه که بذار با بچه ها تا نقطه رهايي بره حاجي ميگه نه .ان موقع نمي فهميدم نه حاجي براي چي بود .خلاصه اصراراوبلاخره حاجي راضي کرد وگفت وسايلت تحويل تعاون بده .بلند شده يک کوله پشتي اورد تکان داد گفت دارو ندار ما همين چند تيکه لباس از دنيا .رفت جلو با بچه ها صبح خبر شهادت کاشاني اوردن./
+براي ماها کل تاريخ زندگي مان مربوط به جنگ و دفاع مقدس .هرچي که ياد مي کنيم با تاريخ ان دوران است کي ازدواج کردي عمليات والفجر 8 کي مکه رفتي بعد از عمليات بدر و بعد از ان فقط زنده ايم و نفس ميکشيم .به هرکس قسمتي دادي خدايا .شهادت ميشد اي کاش قسمت ما./
+ازمنطقه امديم تهران رفتيم بنياد شهيد براي گرفتن قالب براي پاي مصنوعي علي اقا مسول قسمت اسم علي اقا زد وگفت شما که تازه گرفتي يک سال نشده هنوز تعلق نميگيردامدم جواب بدم که اخه تو ان بيابانها دنبال پيکر پاک شهدا گشتن از ان تپه ماهورها بالا پاين رفتن پاي سالم خود ادم مي شکند اينکه مصنوعيکه علي محمودوند زد به پهلوم زود گفت ممنون امدئيم بيرون ازاد داديم ساخت باروهم گذاشتن پولهايمان./
+از صبح که بلند شديم شروع به تميز کردن سنگر شديم.جالب تر اينکه امروز نه خمپاره نه گلوله هيچي از صبح تا الان نبود.نزديک ظهر بود قيافه هايمان ديدني اما سنگرمان تميز انگاربزرگ تر شده بود.ابي به سروصورت زديم.اخرين نماز جماعت سال 64 هم خوانديم .انگار با خانه تکاني دل بچه ها هم تکانده شده يک دعاي توسل توپ هم خوانديم .صداي حق حق بچه ها توي سنگر پيچيده بود از فراق دوستان سفر کرده.../