وارد وحوطه که میشوی بار دیگر نسیم از نوع بهشتی ان ارام نوازشت میدهد خود به خود غیر ارادی احساس می کنی گلویت سفت شده همراهان متوجه حالت میشوند ولی خودت نه سرت را حی به اطراف میگردانی تا خانوداه متوجه اشگ هایت نشوند اخه هر وقت صحبت دفاع مقدس شد استوار صحبت شد از شجاعت ها رشادت ها حالا بگذریم تا اطاق خلوت میشد می نشستی یک دل سیر گریه میکردی ولی برای بچه ها که هنوز کوچک بودن با ثلابت یاد کردن با افتخار یاد کردن بهتر از جمع شدن اشگ تو چشمات است حالا وارد محوطه شدی که کلی از همان ها که همیشه تعریف و الگو هستند . حالا ارام در زیر خروارها خاک ارمیده روح بزرگشان نظارگر حالا صدای ققه مستانشان بگوش میرسد انگار وارد دوکوهه شدی فقط فرقش اینکه که این جا استراحت گاه همیشگی انها است اری وارد محوطه میشوی ارام ارام قدم میزنی انگار دارنند تو را هم میبرند اما نه من کجا انها کجا البته نباید فراموش کنی که اینجا نمایشگاه عکس نیست گلزار شهداست و تدتد هر چه می بینی گل ..گرم میگیری با دیدن کاروانی که از است قیافه هاشان معصوم بود برای چندمین بار با خود میخوانی اسمان هموار بود و ابی فراوان فرق من اما این میان بال های شکسته ای بود زمزمه می کنی خدایا به هر کس قسمتی دادی خدایا / شهادت قسمت ما میشد ای کاش /ارام اراماز کنار سنگ های پاک می گذری این یکی را میشناسی .بغضت را فرو می نشانی به سختی .داری خفه میشی شب عملیات بدر بود که از او جدا شدی دلت به حال گذشته ات میسوزد اصلا برای تو از جنگ چیزی جزحسرت اه سوز چیز دیگری مانده عجب چهره هایی سید مهدی را می گویم با تمام شوخ طعبی هایش عبارت بالای عکسش حاجی در قالب تصویر جا خوش کرده است و نگاه تو می کند از درون فریاد میزنند که ما راست قامتان جاودانه صحنه سپید تاریخ را با خون سرخ خود رقم زدیم و تو یاد پرچم مقدسی می افتی که با احتزار در همه جا همچو کوه استوار به اهتزار در امده است / شادی ارواح طیبه شهدا امام شهدا صلوات / علی اژیر