رسیدیم به اندیمشک از ان رد شدیم وضع شهر تقریبا شده بود مثل روزهای اول جنگ البته کمی وضع عادی شده بود ولی انگار حسی میگفت ای نعمت بزرگ خدانگهدار ای شهر اندیمشک خدانگهدار بچه ها که از غرب امده بودن با ما داشتن برمیگشتن رسیدیم دوکوهه به سمت مقر خودمان تخریب از درب مقر که رفتیم تو جلوی حسینه ای گردان ایستادیم بچه ها دورمان جمع شدن روبوسی کردنها بود چون ما که جلو بودیم خبرهای بدی رسیده بود که بچه ها همه شان شهید شدن یا اسیر شدن من تا یک هفته این سرخی نبرد از صورتم نمی رفت انقدر ساکت شده بودام که بچه ها به شوخی میگفتن کاش عراق زودتر تک میکرد روزهای غربت بود امشب قرار بود حاج محمد کوثری فرمانده ل 27 در حسینه ای همت صحبت کند در باره اوضاع و احوال منطقه و جنگ بچه ها که رفتن می گفتن تا حاجی شروع کرد همه زدن زیر گریه یاد شهدا یاد رفقا سفر کرده حاجی یک توضیح کاملی از اوضاع و احوال منطقه جنگ گفت و اخرشم بار دیگر بچه ها با هم پیمان بستن که تا اخر ایستادن فردا طبق معمول تبلیغات اخبارو میگذاشت پشت بلندگو خلاصه خبر دومین خبر بود که اعلام کرد جمهوری اسلامی ایران قعطنامه ای 598 سازمان ملل متحد را پذیرفت یک لحظه همه جا ساکت شد بچه ها همه از چادرها امدن بیرون همه فکر کردن اشتباه شنیدن که مشروح اخبار کامل کرد بله خبر درست بود جمهوری اسلامی ایران قعطنامه ای 598 سازمان ملل را پذیرفت البته سازمان ملل ان چند بندی را که ایران خواست بود عوض کرده و طبق نظر ایران کرده بود مقر شروع به چرخیدن کرد صدای گریه بود که از گوشه کنار به گوش میرسید تا رسید به پیام تاریخی امام ره قسمتی از این پیام کلی بود با همه ای امت ولی قسمتی از ان مخصوص ربیونی بود که بار هشت سال دفاع مقدس را بر دوش کشیدن چه زیبا و چه عارفانه امام امت با فرزندان خود صحبت کرد و ای کاش نبودیم جام زهر سر کشیدن تو را نمی دیدیم رسید به این جای پیام که خوشا انانکه با شهادت رفتند و بدا به حال من که مانده ام جام زهر الود قبول قعطنامه را سر کشیدم و ای فرزندان انقلابی من میدانم به شما سخت میگذرد ولی مگر بر این پدر پیرتان سخت نمی گذرد ای فرزندان انقلابیم ای کسانی که حاضر نیستید حتی لحظه ای دست از غرور انقلابی خود بر دارید با غضب به دشمنان خود نگاه کنید و بغص کینه ای انقلابی خود را در سینه نگه دارید و بدانید با قبول قعطنامه جنگ تمام نشده است و شما عزیزان هوشیارتر از قبل باید مقاومت کنید این قسمت پیام درد دل پدری با فرزندانش بود بار دیگر ولایت فقیه نقش پررنگ خود را که دست خدا با ان است نشان داد هم پیمان شدیم تا شهادت حتی لحظه ای کم نذاریم صحنه های عجیبی بود نامه نوشتن به خدا شروع شد خدایا ازت گله دارم چرا دوستانم رابردی من ماندم دوکوهه مقر تخریب داشت قلب مان از جا در می امد خبر رسید منافقین شهر سر پل ذهاب را رد کردن به اسلام اباد رسیدن دوتا هلی کوپتر شنوگ امد وسط میدان صحبگاه دوکوهه نشست بار دیگر عاشورا در حال تکرار بود ولی فرق داشت امام بود یاران خمینی هم بودن پیام امام چنان شوری ایجاد کرد سریع اماده شدیم بریم سوار هلی کوپترها بشیم بریم اسلام اباد رسیدیم میدان صحبگاه دوکوهه خبرنگارها پر بودن از هر کدام از بچه ها که می پرسیدن که چی شد همه یک حرف داشتن بدون هماهنگی قبلی که یکروز گفت جنگ امروز میگه صلح امر امر امام است والسلام در عمل هم همین بود بچه ها اطاعت را به حد احسن ان جز واجبات میدانستن از ولایت خود سوار هلی کوپترها شدیم به سمت اسلام اباد غرب حرکت کردیم دیگه نگم داخل هواپیما بچه ها چه روحیه ای داشتن دوتا خلبانان مانده بودن چه روحیه ای دارن اما از چشمان بچه ها وعلوم بود که غمی بزرگ در دل دارن ولی الان موقع نیست باید مطیع امر ولایت بود نزدیکی اسلام اباد یک باند فرودگاه اصطراری بود ازرژیم گذشته که نشست انجا ما سریع پیاده شدیم نزدیک شهر اسلام اباد که حاج محمد هم انجا بود فرمانده گردانها هم پیش حاجی بودن منافقین که به شب هم خورده بودن و تعدای ا از افراد خود را از دست داده بودن از طرفی هم از سمت کوزران تیپ نبی اکرم جلویش را سد کرد از این طرف هم که ل 27 بود گردان حمز اماده شد که حمله کند برای عقب زدن منافقین بدیش این بود که ایتها ایرانی هم بلد بود این مصیبت بزرگی بود گردان حمز به دوستون شد اماده حمله به منافقین شدن که ..ادامه دارد/شادی ارواح طیبه شهدا امام شهدا صلوات /علی اژیر