گردان حمز به دوستون به سمت شهر اسلام اباد حرکت کرد ما هم نشسته بودیم که از ستاد خواستنمان رفتیم دیدم حاجی نشسته بقیه مسولین از گردان تا ادوات وو همه دورش نشستن تا ما را دید گفت که چند تا از بچه های وارد را بردارید با مواد منفجره و هر تجهیزاتی که برای انفجار لازمه از وسط بیابان خودتان را به شهر کرمانشاه برسانید و اماده دستور باشید گفتم برای چقدر جا باید مواد ببریم برای کجا گفت دستورات بعدی در شهر که رسیدید بهتان میرسه از گفتن این مطلب فهمیدم که باید جای حساسی لابد نمی خوان دست منافقان بیافتد همانطور که سرگرم صحبت بودیم دیدیم حاج حسین الله کرم امد با لباس مبدل گفت من باید خودم برم تو شهر شناسایی هر چه گفتن حاجی میشناسند میگیرنند گوشش بدهکار نبود رفت داخل شهر در همین حین هم دیدیم تعدای از بچه های گردان حمز زخمی مجروح دارن بر میگردن یکی از بچه ها امد گفت اینها خیلی مجهز امدن مگه میشه با بی برنامه اینها را عقب راند اینجا بود که انگار ما کار را کمی سبک گرفته بودیم این شد که از سه طرف شهر در محاصر نیرهای خودی در امد و طرح عملیاتی اماده شد شب شد که منافقین انقدر به خودشان مطمعن بودن که کل تجهیزاتشان را گذاشتن در جاده اسفالت به سمت کرمانشاه برادرانی که رفتن تنگه ای مرصاد دیدن تنگی است چند کیلومتری که حالت نعلی شکل است یک حالت u اینجوری این ها کل وسایل خودروی خود را اوردن در جاده چیده که هوا روشن شد حرکت کنند به سمت کرمانشاه نقشه ای تا خود تهران را هم همراه داشتن حتی در جلسه ای توجیهی که داشتن مسعود خائن داشته توضیح میداده مثلا عملیاتشان را که یکی شان سوال میپرسد در جواب می گوید بقیه ای سوالها باشد در میدان ازادی تهران خیلی جدی انگار امت برایشان فرش قرمز پهن کردن حتی چند تا تونل توی راه هم در نقشه اورده بودن با روشن شدن هوا خدا برکت بدهد به تیز پروازان هوانیروز و نیرو ی هوایی را با بمباران ادوات و خودرهای انها عملا زمین گیر شدن و در نیمه ای شب هم عملیات مرصاد اغاز شده از سه طرف به سمت شهر اسلام اباد به حرکت درامدیم جنایتی کرده بودن انگار نه انگار این ها هم وطن این ها بودن رحم به بزرگ کوچک نمی کردن مردم هم از ترسشان به کوهای اطراف پناه برده بودن منافقین که دیدن عملیات شان دارد شکست می خورد پا به فرار گذاشتن در یک حمله ای برق اسا ورق برگشت حتی اسیران خودمان را از دست منافقان گرفتن ولی جنایت بدی کرده بودن مردم با دیدن بچه ها اشگ شوق می ریختن بچه ها را بغل میکردن انس الفتی که بین این امت بر قرار است مگر این منافقین و فتنه گران جدید مگر می توانند بشکنند مردم هم که دیدن فرزندانشان با دادن جان خود شهر ودیار انها را از لوث این منافقین پاک میکنند با روی باز استقبال کردن از بچه ها تا نزدیکیهای ظهر بود که شهر را خالی کردن مطمعن باشید که اگر می توانستن مقاومت کنند اصلا کاری به قبول قعطنامه نداشتن چون سازمان ملل هم از ایادی خودشان هست زیر پل نشسته بودیم هواپیماهای خودی هم لحظه ای از بمب باران غافل نبودن چنان رعب وحشت در دل انها انداخته بود که نگو با ازاد شدن شهر اسلام اباد و عقب نشینی انها به سوی کوها اطراف دیگه وجب به وجب باید پاکسازی میکردن چون ایرانی هم بلد بودن خطرناک بود میامدن تا خود شهرهای خودشان می توانستن فرار کنند و برسانند برای همین در کوهای اطراف کوزران و بقیه ای جاها الحمدالله به خیر گذشت با فرار یا گشت شدن منافقین خبر از جنوب رسید که دشمن بار دیگر قصد خرمشهر و اهواز را کرده ولی مگر فرزندان این ملت مرده باشن سریع خودمان را رساندیم به دوکوهه دیگه نگم چطور برگشتیم با هلی کوپتر ماشین رسیدیم دوکوهه که گردانهای به جا مانده از لشگر همه جلوی ساختمانهایشان اماده برای رفتن به سمت اهواز اول رفتیم مقر خودمان تخریب چه روزهایی بود غربت همه جا بود ولی شیرین بود انگار با ان پیام امام یک بار دیگر روح در کالبد این ملت دمیده شد و سیل مردم بسوی جبهه سرازیر شدن دشمن به بیست کیلومتری اهواز رسید بار دیگر خرمشهر یک بار دیگر در استانه ای سقوط قرار گرفت اوضاع خوبی نبود چقدر امام این دشمن نامرد را می شناخت که فکر نکنید جنگ تمام شد و درست پیش بینی امام درست از اب در امد با اتوبوس به سمت اهواز حرکت کردیم جاده دیگه خلوت شده بود نزدیکهای اهواز شدیم از یک جاده دیگه مستقیم رفتیم روی جاده اهواز خرمشهر که دشمن ......ادامه دارد /شادی ارواح طیبه شهدا امام شهدا صلوات /علی اژیر