بعد از زدن شیمایی از سوی دشمن و شهید و مجروح شدن رزمندگان اسلام بیم ان رفت که نکند بار دیگرر دشمن دست به حمله بزنه برای همین نیروهای مردمی که عازم شده بودنند سریع به جلو انتقال داده شدن شنبه 8/5/67 در ادمه ای بمبارن شیمیایی دشمن بار دیگر کل خط را گرفت زیر گلوله های شمیایی دشمن که دیوانه شده بود از هر سو اتش توب خانه ای خود را که گلوله های شمیایی بودن بر سر نیروهای خودی میریخت وضعیت سختی بود گرمای هوا لباس نازک پوشیدن چون اصلا نمی شد چیز دیگری پوشید برای همین هم زود عرق میکرد و از طرفی سوزش عرق با گاز شمیایی خورده بود و کل نیرهای خط اوضاع احوالشان بهم ریخت از طرفی بیم ان میرفت بار دیگر دشمن دست به پاتک بزند که همان هم شد در حد سمت چپ دشمن شروع به حرکت کرد و شاید که نه صدرصد ستون پنج بهش خبر داده که در ایران کلی نمیر امده به نمدای لبیک خمینی عزیز شاید به گزارش خائنین به ملت هم گوش نمی دهد و خودش فکر میکند که ایران در موضع ضعف این قعطنامه قبول کرد ولی غافل بود که ملت ما وفادارتر از انچه او و اربابانشان فکر میکنند دشمن کمی پیش روی کرد که بچه ها با تنی مجروح اما مردانه می جنگیدن که بار دیگر دشمن به عقب راندن دیگر بقول بچه ها پا رکابی هاتی جا مانده از غافله هم سوار شدنند این روزها و شب های اخرین اتفاقی بود که در تمام دنیا وقتی می شنوند که دارد جنگ تمام می شود مردمش خوشحال می شدن اگر پیروز شده باشن که خوب خوشحالتر هستن اگر شکست خورده باشن بازم خوشحالند که جنگ در کشورشان تمام شد ولی در جمهوری اسلامی ایران بر عکس این بود رزمندگان روزهای اخر دفاع مقدس انهایی که حواسشان بود که میدانسن باید دست به دامن اهل بیت ببرند تا بلکه خدا نظری بکند انها را هم با کاروان شهدا همراه شوند دوشنبه 10 /5 1367/بدنبال حضور گسترده مردمی در جبهه های غرب وجنوب و تنبیه مجدد متجاوز بلاخر دبیر کل سازمان ملل تاریخ اتش بس را اعلام کرد که در روز 29/5 1367 بین ایران عراق اتش بس اعلام شد با تنی سو خته و قلبی سوخته تر در دوکوهه مقر گردان تخریب که بیشتر از همیشه برایمان عزیز شده با احترام در ان قدم میگذاریم بیشتر بچه ها یا مجروح شده بودن یا دیگه برگشته بودن شهرهای خودشان ولی دل برگشتن نبود اکثرا قطار می امد درب پادگان دوکوهه بچه ها سوار میشدن دیگه نمی رفتن شهر که برای بچه ها سخت باشه رفتن شهر هم هزینه رفتن تا شهر ولی این بار باید خودمان می رفتیم بیلیط تهیه میکردیم رفتیم بیلط بگیریم شهر اندیمشگ شلوغ ولی دیگر ان صفای بودن بسیجیان را نداشت بیلیط گرفتیم سوار قطار شدیم از حال و هوای امدن از مقر نمی شود گفت سوار قطار شدیم قطار حرکت کرد رسید به جلوی دوکوهه چشمان اشگ بار بچه ها فضای کوپه را معنوی کرده بود از جلوی دوکوهه که گذشتیم انگار همه ای هستی یمان را گذاشتیم همان موقع هم فهمیدیم که چه نعمتی را از دست داده ایم الان که دارم می نویسم دیروز حاج ذبیح الله بخشی معروف به {حاجی بخشی درگذشت }او پدر دو شهید و همچنین دامادش هم شهید شده و برادر شهید هم بود حال و هوای این نوشتن دلتنگی دوستان شهید انشالله که ان دنیا شرمنده شان نباشیم شرمنده کسانی که ما هر چه عزت ابرو اسایش داریم مدیون خون انهایم ما خودمان طوری رفتار کنیم که رضایت خداوند و انها باشد که پیروی از ولایت فقیه یکی از اصلی ترین وصیت کلیه ای شهدا است شادی ارواح طیب شهدا امام شهدا صلوات /علی اژیر