سلام برای تو می نویسم تویی همیشه در یاد من در ذهن من در پوست و خون منی تویی که شدی زندگی من شدی جزی از وجودم چقدر با تو بودن زیبا بود چه لذتی داشت وقتی با هم بودیم چقدر تو به من از خودم نزدیکتر بودی با تو بودن لذت عشق واقعی را به من فهماند با تو بودن اصلا راه رفتن به من یاد داد یاد داد که انسان می تواند انقدر عاشق باشد که دیگر هیچ چیز را جز معشوق خود نبیند یادت داشتم دوتایی میرفتیم با تو بودن نعمت بزرگی بود ان روز یادت کهداشتیم می رفتیم به محل عشاق که صدای اذان از بلندای گلدسته ای مسجد بگوش مان خورد جفت مان نگاهمان رفت سمت خدا این نگاه کردن من از بودن دوست خوبی مانند تو بود رفتیم نماز خواندیم من زودتر امدم بیرون چند دقیقه ایستادم دیدم نیامدی یکدفع دلم گرفته که اگه دیگه یک روز نباشی چی که همان موقع امدی بیرون با دیدنت یادم رفت غم را دل تنگیم فراموشم شد خودت گفته بودی قبلا خاصیت مردان خدا اینه که انسان با دیدنشان ارامش پیدا میکنه هر چقدرم که مشگل داشته باشه وقتی چهره ای مصمم و متین مردان حق را میبیند ارام میشه می تواند به انها تکیه کند مانند کوه استوارنند مانند دوستان تو که گفته بودی در عملیات ها چگونه این مردان حق می شوند ستون یک گردان یک منطقه داشتیم با هم می رفتیم که تو صحبت بردی سمت کربلا عاشورا علی اکبر حسین {ع} که اشک پر شد تو چشمات دلم ریخت فهمیدم که دیگه خیلی با هم فاصله داریم تو کجا رفتی که این چنین شدی با تمام مجودم حس کردم که دیگه مال من نیستی چشمم تر شد ارام ارام رسیدیم نزدیک پادگان ولی عصر{عج} سپاه همان بار اول بود بوی عطر دل انگیز بسیجی بر مشامم خورد با تمام وجود حس کردم که دیگه نباید باشی چرا که تو درک کردی انچه را که عرفا درک کردن تازه فهمیدم که اینقدر بی تاب بودی ولی دلم گرفت رفتیم تو تو رفتی من از همان روز جا ماندم که ماندم ولی رفیق رسم رفاقت تو بجا بیار ما که باختیم و جا ماندیم با خمینی امدیم با خامنه ای ماندیم می مانیم جان و سر میدهیم همچو ن شما ها که کشور بر بال ملائک نشاندیید/شادی ارواح طیب شهدا امام شهدا صلوات /علی اژیر